#پست_سفارشی

شاید صدای بارونو نشناسم اما صدا پاتو چرا
شاید که دیگه هیچیو حس نکنم اما نفساتو چرا
آخه هر شب نفس هات تووی هوامه
هر جا میرم اسمت رو لبامه



۱۸ شهریور ۹۷ بود که واسه اولین بار اومدی توی اتاقم
یه کار اداری داشتی که میخواستی برات انجام بدم، نمیدونستم کی هستی و کجا کار میکنی، ساعت تقریبا ۱۰ ، ۱۰:۳۰ صب بود، کارتو انجام دادم و رفتی بعدش فهمیدم کی هستی، اسم و فامیلت چیه و کجا کار میکنی
وقتی رفتی نه دلم پیشت موند، نه فکرم درگیرت شد، نه عاشقت شدم، نه دلم لرزید….
وقتی برای انجام ادامه کارت باز اومدی پیشم بخاطر کار غیر اداری خودم باهات صحبت کردم، الان سه سال از اون روز میگذره نفهمیدم چطور حرفای غیر اداریم شدن میخوام ببینمت، دلتنگتم، دوستت دارم، عاشقتم، بدون تو میمیرم…..
دیدگاه ها (۲)

#پست_سفارشی

ببار ای نم نم باران ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن سر...

کوچه فتاده دیگه از تاب و تب نشسته بر روی افق رنگ شباز انتظار...

#پست_سفارشی

ترجمه لایو نامجون 🍥🍓🐨 : چیکار میکردم؟ هیچی کار میکردم بعد حو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط