نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم

«نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم.
چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم.
تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلا استعداش را ندارم..»


#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخو...

آدمی به مرور آرام می‌گیرد ، بزرگ می‌شود ، بالغ می‌شود و پای ...

در بندها بس بندیان ، انسان به انسان دیده ام از حکم بر تا حکم...

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.. دختری با موهای بلند مشکی و...

.هر وقت یه اتفاق خوب توی زندگیم میوفته ، اولین نفری که دلم م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط