میروم ابر شوم و ببارم

می‌روم ابر شوم، وَ ببارم
خورشید شوم، وَ بتابم
پرنده شوم، وَ پرواز کنم ...
می‌روم تا هرآنچه که نیستم باشم
آزاد، رها، بی‌پروا...
و دور ...
از تمام حوادث تلخ این‌روزها دور...
به راستی خورشید و ابر و گیاه هم از تلخی‌ها سهم می‌برند؟
باد هم حافظه دارد؟
پرنده‌ها چه؟
پرنده‌ها می‌دانند جنگ چیست؟
دیدگاه ها (۱)

همیشه یک نفرپشتِ شلوغی های خیالت هستکه مدام دوستت دارد ...که...

هر چه بیشتر می‌بینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شودمثل خون در...

امشب آرزو دارم فاصله نباشد میان شماو تمام احساس های خوبتان ش...

آرامش به این معنا نیستکه در مکانی باشید که در آن مکان قیل و ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط