Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_297


+امروز دوباره میری شرکت؟
_اره یه ساعت دیگه میرم

پوفی کشیدم

+چقدر طول میکشه؟

_شاید یکی دو ساعت
کارا رو راست ریست کردم امروز،
ولی چنتاش پشت پا افتاد گذاشتم برای بعد از ظهر

اهانی گفتم و از روی تخت بلند شدم

+خب پس
من برم یکم استراحت کنم
بهت پیشنهاد میدم که توهم یه خورده بخوابی تا خسته‌و کوفته نری سرکار

_باشه خوب بخوابی.

چیزی نگفتم و بیصدا از اتاقش خارج شدم
وارد اتاق خودم شدمو کش موهامو باز کردم
با اینکه سخت بود خوابیدن بدون اون ولی هرطوری که شده بود  خودمو سپردم به اغو//ش خواب

«ویو جونگکوک»

با صدای الارم گوشی از خواب پریدم.
گندش بزنن
کی حوصله داره از خوابش بزنه بره شرکت؟؟؟
غرغر کنان سمت سرویس رفتم
بعد دست  و صورتم رو شستم، از دسشویی زدم بیرون.
سمت کمد رفتم
یه دست لباس رو همی مشکی رنگ پوشیدم و نگاهی ساعتم انداختم
به سمت ایینه رفتم
کمی موهامو حالت دادم و با زدن عطر مخصوصم و برداشتن کیف کارم از اتاق زدم بیرون.
قبل رفتن به شرکت بهتر بود تا چهره ناز اون فسقلیو ببینم
مطمئنم بعد دیدنش پر انرژی تر بودم
وارد اتاقش شدم
خیلی بی سرو صدا و اروم خوابیده بود و یه بالش توی بغـ/لش بود
یعنی اونم مثل من به بغـ/ل عادت کرده بود؟
بعید میدونم
این منم که این وسط دارم وابسته میشم
سمتش رفتم
موهاشو کنار زدمو بوسـ/ـه خیلی ریزی روی پیشونیش کاشتم و از اتاقش خارج شدم

از خونه خارج شدم و سمت پارکنگ پا تند کردم.
ماشینو از پارکینگ خارج کردم و با سرعت سمت شرکت روندم.
نیم ساعتی رسیدم شرکت.
مثل همیشه وارد اسانسور شدم
به محظ توقفش ازش بیرون اومدم
اول از همه سمت میز منشی رفتم
رو بهش گفتم

_سلام
+سلام اقا
_پرونده های جدید امادن؟
+بله اقا
+مهندسارو همراه پرونده ها بفرست دفترم!
_باشه حتما
+ مین یونگی هم بیاد
_چشم

وارد دفترم شدم و درو پشت سرم بستم
چون داریم دوره جدیدی رو برگزار میکنم و درحال پروژه گیری هستیم همچی به هم ریخته
بیست دقیقه ای همه مهندسا همراه یونگی توی اتاق جمع شدن.
با همون ابهت همیشگیم روی صندلی نشستم و اهمی کردم

+خب همینطور که میبیند دوباره شرکت شروع کرده به پروژه گیری
تا دوروز وقت داریم پستا رو هماهنگ کنیم و هرکی بره سر کارش
راجب به حقوقتون هم بعدا اعلام میکنم.

اسم همرو خوندم و هرکدوم رو مسئول منطقه ای کردم تا مهندس ساخت اون قسمت بشه.
یونگی رو هم مسئول کردم تا روی کارشون نظارت داشته باشه تا همچی به خوبی پیش بره
همه با یه خداحافظی کوتاه از دفتر خارج شدن
یونگی خودشو روی یکی از مبلا انداختو پوفی کشید

250 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_298_متنفرم از زمانی که...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_299بلند شدم و رفتم روی...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_296به جمله  اخرش کمی ف...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_295ذوقم خوابید لبخندم ...

عشق مافیاییp9

#Gentlemans_husband#season_Third#part_254+چیزی نیست نگران نب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط