هر روز آخرین سطر برایش می نوشتم

هر روز آخرین سطر برایش می‌ نوشتم
” روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم
که هنوز دوستم داشته باشی‌ ”
می‌ نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز می‌‌نویسم
یقینا آمده است
ولی‌ روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم.
دیدگاه ها (۰)

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،آنقدر که یکی از ای...

من این شب بیداری را دوست دارممن این آشفتگی را دوست دارمبغض آ...

باشترین هاوڕێم!چوار ڕێگای دڵم بڕی و هیچ بایەخێکت بە چرای دڵم...

تاکنون از عشق مثل یک موهبت می‌نوشتم اما اکنون می‌گویم قمار ا...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

سه پارتی(در خواستی) P1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط