پرسیدند چرا ادامه ندادی؟!
گفت: انها شوقم را گرفتند و اوج گرفتن مردمان را
زخمی بر تنم کردند
دیدگاه ها (۱)

ولی تو با ادما کارایی که با من کردی رو نکن؛ چون شاید اونا مث...

هرموقع رد زخمای گذشته رو دستات موندادعا کن عاشقی...

💠 غروب اسلام در آندلس🔻مسلمانان بیش از هزار سال پیش برای تجار...

زندگیِ من یک داستان تکراری بود ... همه می خواستند صدایشان را...

پارت چهارم : گنج پنهانداخل جعبه، یک نقشه قدیمی و یک کلید طلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط