𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑
(یک روانی)

ویو ا.ت

جیمین کار خودش رو کرد بهم تج*اوز کرد من خیلی ازش میترسم. هر وقت جیمین میاد دست و پام میلرزه *افسردگی شدید

ویو جیمین

رفتم به ا.ت بدم ا.ت روی تخت نشسته بود تا دید در رو باز کردم رفت پایینه تخت نشست و پاهاش رو بغل کرد.

+ ا.ت با غذات رو آوردم
~*سکوت
+گفتم پاشو بیا
~نمیخوام *ترس

ویو ا.ت

جیمین خیلی عصبی شده من میترسم



چرا از من میترسی خلاف کردم عاشقت شدم!؟ مگه نمیفهمی عاشقم؟ چرا مجبورم میکنی زندانیت کنم؟ چرا نمیزاری مثل یه زوج باهم زندگی کنیم؟ ها بگو ا.ت من عاشقتم چرا نمیفهمی



ا.ت از حرف جیمین چشمای پر از اشکش برق میزنه
جیمین کنترلش میاد سرجاش رو ا.ت رو بغل میکنه.


ببخشید پرنسسم که ترسوندمت!

ویو ا.ت

جیمین رفت نفسم رو دادم بیرون و اروم اشک ریختم.



یک روز بعد

ویو جیمین

با تهیونگ وارد عمارت شدم

ویو ا.ت

صدای جیمین میاد انگار یه نفر دیگه هم هست اگه اونی که دنبال جیمین هست کمکم کنه میتونم از اینجا برم

ا.ت شروع میکنه به در زدن و جیغ و داد

علامت تهیونگ :÷

÷این صدای کیه؟
+چیزی نیست خدمتکار جدید اوردم شکنجش کردم هنوز داره جیغ میزنه چیزی نیست هیونگ

÷اها جیمین دوست دخترم نانسی پیام داده باید برم

+اوک خدافظ
÷خدافظ

ویو ا.ت

جیمین خیلی عصبی بود صدای پاهاش میاد که داره میاد پایین. رفتم پایینه تخت نشستم و با ترس پاهامو بغل کردم. جیمین اومد تو و داد زود هر چی بود شکست

ا.ت میترسه و گریه میکنه که چشم میوفته به جیب جیمین که یه چاقو کوچیک تو جیبشه



ویو ا.ت

چی اون چاقو عه

ا.ت اروم به جیمین نزدیک میشه

~بسهههههه منم دوست دارم

ویو ا.ت

جیمین اروم میشه و شروع به بو*سیدن جیمین میکنم


جیمین که انقدر سرگرم بو*سیدن ا.ت بود نفهمید ا.ت چاقو توی جیبش رو برداشت و توی همین حین ا.ت چند بار چاقو رو به پهلوعه جیمین زد ولی بعد خیلی نگرانش شد و ترسید برای همین از اونجا رفت بیرون و به یکی از بادیگارد هاگفت


علامت بادیگارد :√

~جیمین لطفا کمکش کنید اون زخمی شده
√چی چطور
~زود تر کمکش کنیدددد

ویو ا.ت

اون بادیگارد با بادیگارد های دیگه جیمین رو به بیمارستان منتقل کردن خواستم دنبالشون برم ولی باید فرار میکردم

سه روز بعد

جیمین بهوش اومد..


ادامه دارد