زندگیا عوض می‌شن ،
روزگار تغییر می‌کنه ، خیلیم زیاد .
ولی میون این همه هیاهو ، من فقط یه چیزیو یادم می‌مونه ، اونم اینکه برام مهم نبود بچه‌ام یا بزرگ ، چقدر خوشحالم یا چقدر زندگیم توی اندوه فرو رفته ، تنها چیزی که از این زندگی برام جالب بود تو بودی .
تو همیشه برای مثل یه مرواریدِ درون صدف بودی ، همیشه جون می‌کندم تا داشته باشمت ، ولی زوم نمی‌رسید تا اون صدف لعنتیو از بین ببرم .
البته فقط مشکل از زور کم من نبود ، تو عاشق صدف بودی ، تو می‌خواستی پیش صدفت بمونی و از دست کسایی که می‌خوان ببیننت پنهون بشی .
حالا که دیگه از قلب من خسته ای اینو می‌نویسم تا بگم قلب من هرگز از تو خسته نشد عزیزم ، تا همیشه از دور حواسم بهت هست و امیدوارم کنار صدفِ نازنینت خوشحال‌ترین باشی زیباترینم .

بـــرای ۳۰۶ .

ملی.ب‌ر
۵ تیر ماه سال ۱۴۰۴
ساعت ۱۷:۰۴
دیدگاه ها (۰)

دلم برات تنگ شده قندعسلم ،پسر خوشگلم برای همیشه تو قلب من جا...

خب خب سوگیا...دافولی ژونم:>>>>الان یک سال شد که همو میشناسیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط