«به نام او»
وقت هایی که دلتنگی به قلبم چنگ می اندازند بی آنکه بدانم ، گل های گونه ام را آبیاری می کنم
اما آنها شاداب نمی شوند
غرق می شوند
غرق در یک باتلاق عظیم
باتلاق عظیمی که هر چه بیشتر می گذرد
بیشتر مرا به درون میکشاند
اما هنوز طناب امید را چسبیده ام و نامت را فریاد می زنم
با درد
با اشک
هر چه که باشد ، این قلبِ زخمیِ چنگ خورده
فقط برای تو می تپد
برای روزی که خانه اش
آغوش امن تو باشد ... 🥀
خاطرات بانوی آشفته
وقت هایی که دلتنگی به قلبم چنگ می اندازند بی آنکه بدانم ، گل های گونه ام را آبیاری می کنم
اما آنها شاداب نمی شوند
غرق می شوند
غرق در یک باتلاق عظیم
باتلاق عظیمی که هر چه بیشتر می گذرد
بیشتر مرا به درون میکشاند
اما هنوز طناب امید را چسبیده ام و نامت را فریاد می زنم
با درد
با اشک
هر چه که باشد ، این قلبِ زخمیِ چنگ خورده
فقط برای تو می تپد
برای روزی که خانه اش
آغوش امن تو باشد ... 🥀
خاطرات بانوی آشفته
- ۳.۰k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط