چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی...

بمونی برام نورچشمام🌸💗💗🌸🧿♾

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

من مانده‌امدر هياهوى ثانيه‌هاى بى ساعتدلتنگيم را قدم مى‌زنمر...

مکن از خواب بیدارم خدا راکه دارم خلوتی خوش با خیالشچرا حافظ ...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

همه شب خیال رویت به دلم زن‍َد جوانهبه امیدِ روز فردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط