استوری عاشقانه طلوع

ﻗـﺪ ﻫﺰارﺗـﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه ‫ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ آواز ﻣﻲﺧﻮﻧﻢ

دارم ﺑﺎ ﻛﻲ ﺣﺮف ﻣﻲزﻧﻢ؟

ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ، ﻧـﻤـﻲدوﻧـﻢ

اﻳﻦ روزا دﻧﻴﺎ واﺳﻪ ﻣﻦ از ﺧﻮﻧﻤﻮن ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺗﺮه

ﻛـﺎش ﻣﻲﺗـﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨـﻮﻧﻢ ﻗـﺪ ﻫـﺰارﺗﺎ ﭘـﻨـﺠﺮه

ﻃﻠﻮع ﻣﻦ، ﻃﻠﻮع ﻣﻦ ‫وﻗﺘﻲ ﻏﺮوب ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻪ


#سیاوش_قمیشی
مثل نگهبانی غمگین
پیشانی‌ام را بر شیشه‌ی پنجره گذارده‌ام
آن‌طرف‌تر از هر انتظاری تو را جستجو می‌کنم
آن‌طرف‌تر از خودم،
و آن‌قدر دوستت دارم
که دیگر
نمی‌دانم از ما دو نفر
کدام‌ یک غایب است...
دیدگاه ها (۰)

#ماجد_المهندس#پست_سفارشی یارهمیشگی،شش ساله که بابدوخوبش هنوز...

استوری عاشقانه ساغر هستی

استوری عاشقانه طلوع

استوری عاشقانه دور نبود از عشقمون چشای بد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط