ویو ات

ویو ا.ت
سر سفره بزور بغضم رو نگه داشتم که به بهونه اینکه می‌خوام گوشیم رو جواب بدم رفتم برون وقتی رفتم برون زدم زیر گریه آخه این چه زندگی هست که من دارم آخه چرا سوهی منو دوست نداره؟
چرا بدبختم؟
که دیدم یه صدای از پشت سرم اومد سریع اشک هامو پاک کردم که دیدم جیمین

جیمین:ا.ت حالت خوبه

ا.ت:اره خوبم

جیمین:پس چرا گریه کردی؟

ا.ت:گریه نکردم

جیمین:چرا کردی صورتت سرخ شده

دستی به صورتم زدم اه همیشه این صورت لعنتی من رو لو میده

ا.ت:چیزه خاصی نیست

جیمین:می‌دونم بخاطر سوهی هست ولی ا.ت تو باید قبول کنی که اون یکی دیگه رو میخواد تو باید قبول کنی که اون ترو نمی‌خواد

ا.ت:نمیتونم

کاور فیک تغییر کرده
دیدگاه ها (۰)

جیمین:می‌دونم سخته ولی تو باید قبول کنی ا.ت:من قبول میکنم قل...

سریع بدون اینکه کسی متوجه بشه رفتم تو اتاقم و در رو بستم زدم...

ویو پدر بزرگاگه بمیرم باید برای مال و انوالم یک نفر رو انتخا...

جیمین:ا.ت بیا باهم حرف بزنیم چون از بیمارستان خبر اوردن که ق...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط