روایت ایستادگی شهید علی عرب که برای اینکه عملیات لو نرود به تَلی از خاکستر تبدیل شد
🔸شهید علی عرب کمکآرپیجیزن بود و خرجهای آرپیجی را در کولهاش حمل میکرد.
🔹شبی حساس، گردانی با بیش از ۳۰۰ نفر پشت سر ما منتظر بود تا معبر باز شود و به خط دشمن بزنیم.
▪️میدان مین پیش رو بود و همه در سکوت و اضطراب منتظر.ناگهان یکی از تیرهای رسام دشمن، به یکی از خرجهای آرپیجی در کوله علی خورد.
▫️این خرجها مثل فشفشه میسوزند و اگر روی بدن بیفتند، آن را سوراخ میکنند.علی دست برد تا سگک کولهاش را باز کند و کوله را بیندازد
●اما فرمانده گردان آرام گفت:«علیجان! به حق فاطمه زهرا تکان نخور… جان ۳۰۰ نفر نیرو به تو بسته است. اگر کوله بیفتد و بسوزد، عملیات لو میرود و همه بچهها کشته میشوند.»
○علی عرب آرام نشست، چفیهاش را در دهان گذاشت تا صدای نالهاش درنیاید، و شعلهها هر لحظه بیشتر شدند. معبر باز شد، ما به خط دشمن زدیم.
🔻آن شب، حوالی ساعت ۳، این ماجرا رخ داد. فردا عصر که برگشتیم، خواستم ببینم علی چه شد… دریغ از آنکه یک سانت تکان خورده باشد؛ تنها دو کفی پوتین سالم از او مانده بود و تلی از خاکستر…
#شهید_علی_عرب
#سیره_شهدا
#شهید #شهادت #دفاعمقدس
🔸شهید علی عرب کمکآرپیجیزن بود و خرجهای آرپیجی را در کولهاش حمل میکرد.
🔹شبی حساس، گردانی با بیش از ۳۰۰ نفر پشت سر ما منتظر بود تا معبر باز شود و به خط دشمن بزنیم.
▪️میدان مین پیش رو بود و همه در سکوت و اضطراب منتظر.ناگهان یکی از تیرهای رسام دشمن، به یکی از خرجهای آرپیجی در کوله علی خورد.
▫️این خرجها مثل فشفشه میسوزند و اگر روی بدن بیفتند، آن را سوراخ میکنند.علی دست برد تا سگک کولهاش را باز کند و کوله را بیندازد
●اما فرمانده گردان آرام گفت:«علیجان! به حق فاطمه زهرا تکان نخور… جان ۳۰۰ نفر نیرو به تو بسته است. اگر کوله بیفتد و بسوزد، عملیات لو میرود و همه بچهها کشته میشوند.»
○علی عرب آرام نشست، چفیهاش را در دهان گذاشت تا صدای نالهاش درنیاید، و شعلهها هر لحظه بیشتر شدند. معبر باز شد، ما به خط دشمن زدیم.
🔻آن شب، حوالی ساعت ۳، این ماجرا رخ داد. فردا عصر که برگشتیم، خواستم ببینم علی چه شد… دریغ از آنکه یک سانت تکان خورده باشد؛ تنها دو کفی پوتین سالم از او مانده بود و تلی از خاکستر…
#شهید_علی_عرب
#سیره_شهدا
#شهید #شهادت #دفاعمقدس
- ۹۶۲
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط