که سوخت وساکت ماند با فاجعه بار آمد

که سوخت وساکت ماند با فاجعه بار آمد
هی فصل زمستان شد، هی گفت بهار آمد

دندان به جگر داد و آرام لبش را دوخت
با پای خودش پای هر چوبه دار آمد
با پای خودش پای هر چوبه دار آمد

سر خوش شده از تاول معتاد به هر لحظه
در خشم نمکدان ها با زخم کنار آمد
.
.
با زخم کنار آمد
با زخم کنار آمد

دیدگاه ها (۰)

پا شدم از انتهای خود با زندگی جنگیدم و مرگ آخرین سنگرمنه ماد...

حالم این روزا حال خوبی نیست مثل حال عقاب بی پروازشکل حال ژوک...

عزیز ترین سوغاتیه غبار پیراهن تو عمر دوباره منه دیدنو بوییدن...

روزهای سرد و بی روح بی رحمانه.. . . .تکرار در تکرار در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط