خیلی راحت در چشم هایم نگاه کرد
و گفت: می‌خواهد برود.
حرفی نزدم، نه اینکه عاشقش نباشم ها! نه.. دیوانه‌وار دوستش داشتم.
اما باید با چشم‌های خودتان ببینید عشق
از همان دری که وارد قلبت شده،
دارد می‌رود؛ تا مثل الان من لال بشوید. اینجور وقت‌ها من لال می‌شوم.
همه‌ی وجودم می‌شود یک چشم،
که با وجود ابری بودنش، تمام رفتن های
معشوقش را یکجا به تماشا می‌نشیند.
فقط به امید اینکه شاید برود؛
تمام دنیا را بگردد، ببیند هیچ خانه‌ای گرم و
نرم تر از خانه‌ی قلب منی که ترک کرده نبوده و نیست!
آن وقت دوباره برگردد و این بار آهسته
در بزند، و من بی‌صبرانه بگویم خوش آمدی!
بگویم «می‌بینی؟ هیچ چیز این خانه عوض
نشده.. فقط کمی پنجره های قلبم ترک برداشته.
چون وقتی می‌رفتی،
از همین پنجره یک دنیا تو را تماشا کردم..»
‌‌

#شخصی #دلنوشته_های_من #دلتنگی #دلبرانه #عشقولانه #جانان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک_بازنشر_یادت_نره
دیدگاه ها (۱۰)

قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بوددر عزایت جامه اندر تن دریدن ...

جواب منطقی و سنگین این آقا به خانمش بیش از 15 میلیون بازدید ...

شعر لری با حال و هوای شمال✨❤️#عاشقانه #عشقولانه #تنهایی #دلب...

.ما براے باتو بودن، عمر خودرا باختیمبد نبود اے دوست، ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط