اینجا که همیشه می‌نشینی و چای هم می‌زنیّ و به ابرها نگاه می‌کنی که دائما بزرگ و کوچک می‌شوند، خلاصه، دقیقه به دقیقه که انگار با زمان می‌رقصند، گاهی اتفاق می‌افتد غروبها چیزی انگار گُمت شده باشد، بعد می‌بینی از نبودِ نور بوده وقتی آن رفیقِ قدیمی، کلیدِ چراغ را می‌زند.
#بیژن‌الهی💛
#خاص #زیبا
دیدگاه ها (۱)

‹دلم میخواد بهت بگم درست میشه. اونا که رفتن برمیگردن؛ اونا ک...

رفیق

کنارت حالم خوبه☺️😁♥️ #عشق #خاص

وقتی که هیچکس نموند و فقطخودم پیشِ خودم بودم؛ کوبیدی روشونم ...

درخواستی

پژواک - پارت دهمکوک هنوز روی صندلی نشسته بود دستها بسته قلبش...

پژواک - پارت نهمسالها گذشت.مدرسه حیاط نم زده تور پاره ی بسکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط