بیا لبهایمان را

بیـا لب‌هایمان را
روے هم بڪَذاریم
تا سر صحبت باز شود •••
بوسه هاے نابَت را ...
حواله‌یِ لب هایم ڪن...
از همان هایے ڪه طعم بهشت مے دهد...
و وقتے ڪه به روے حریرِ لبانم مے نشیند
بے هوا چشمانم بسته مے شود...
مغزم قفل مے شود ...
و زبانم لڪنت مے گیرد...
تمام ناگفته هایم را از یاد مے برم...
مست مے شوم...
گرم مے شوم...
شعر مے شوم...
دیدگاه ها (۰)

مـــــڪــــن هوایش را ای دل دوبـــاره شرمنده ات میشومــــ !....

خسته ام !نه ،از میدان جنگ نیامده ام من از دوست داشتن مردی که...

و لبانت ،در التهاب رسیدنبه این تن خسته ،،و آغوشت ،بیقرار فشر...

«تـــو» آرامشم باش و با آغوشتخیالے از شب بوسه هایت را روے گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط