DARK SIDE

DARK SIDE





قسمتی از زندگی هست که پنهون شده
زیر نقابه
و وقتی گندش درمیاد
چالش ها بدتر شروع میشه

چیزی که توی دنیای جونگکوک پنهون شده بود
خیانت بود
عشقی بود که با کلی بدبختی بدستش اورده بود ولی حالا داشت پر پر میشد

هرشب راس ساعت 8 خونه بود
ولی عجیبه که دیگه مثل قبل نیست
ازین به بعد دیگه کسی خونه نبود که درو براش باز کنه
خودش باید با کلید اون درو باز میکرد

میرفت توی خونه
ولی تاریک میبود و کسی نبود

خودش برای خودش غذا درست میکرد
یه ذره هم برای اون نگه میداشت

ولی تا میومد خونه بدون سلام و احوال پرسی و چیزی نخوردن میرفت توی اتاق جداگونه

و این جونگکوک بود که تنها میبود

تا اینکه نیمه شب شد
سوییچ رو برداشت و رفت سمت یه کافه
توی کافه میخواست سفارش بده که دختری اومد سمتش

- جناب میتونم سفارشتون رو بگیرم؟ً!

جونگکوک قلبش دوباره تپید

اون فقط یه قهوه گرم نبود
یه شروعی گرم بود!
-
پایان.... .
دیدگاه ها (۱)

LAST BREATHازش خواست که بیاد توی اتاقش-خوبه که اومدی کیمتهیو...

-@llarosa@xelra

بَـرآیِ هَمیشِه، هَمیشِه و هَمیشِهتکپآرتی jkیه پآرتی سادهیه ...

خون آشام عزیز (67)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط