وچه دیر سپری میشود لحظه هایی که غم سلطان کنعان پیله پیچید

وچه دیر سپری میشود لحظه هایی که غم سلطان کنعان پیله پیچیده در جان آدمی...

گفتمش،،
ای غــــم که در جانی، ما را خوشی و لبخندی..؟
پوزخندی زد و گفت..
زین قصه در خواب نوش..!

خوبان در چشم و جان..
دیدگاه ها (۰)

ســـــــاقی ارواح جدت دیگه نیا، که لات کوچه های خلوت مشخص ...

آیینی بس گرانبها و ستودنی..؟ 😍👏.ای کوُنول مین نامه یاز بیر گ...

در خواستی

اگر ما آدمها، در هیاهوی شب و روز که پر از رمز ورازند به رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط