سه سال پیش بود دقیقا تو همین روز چشای خشگلت و آروم بستی

سه سال پیش بود دقیقا تو همین روز چشای خشگلت و آروم بستی و برای همیشه از کنارم رفتی...
رفتی ولی یاد لبخندات، خندهات، دعوا کردنات و غیرتی شدنات ولم نمیکنه...!
مثه اسمت آسمونی شدی و رفتی تا از اون بالا نگام کنی....
امروز به رسم عادتمون تو هر پاییز رفتم کوچه مورد علاقه مون ولی تو کنارم نبودی، دستام خالی بود، مجبور بودم دستای سردم و بزارم تو جیبم تا گرم شم ولی گرمای دست تو رو نداشت
یادته تو این کوچه چه شیطنتا کردیم¿¡
چقد زنگ مردم و زدیم و در رفتیم (((:
ولی این شهر با کوچه ها و آدماش وفا نداشتن، تو رو بردن تو آسمونا
رفتی تا از اون بالا مراقبم باشی
سه سال گذشت و من هنوز روی این کره خاکیه بی ارزشم 🙃

-رفتی و من توی این شهر شلوغ تنها میمونم...
رفتی و با رفتنت خورد شدم شکست وجودم...(:

#سماـےمن 💔🙂
#آخرین‌جایی‌که‌چشاتودیدم😥😫
#کوچه‌موردعلاقه‌مون....
#نم‌نمای‌بارون‌پاییزے
#کوچه‌شون(=
#حورانویس ^^
دیدگاه ها (۱۶)

_خیلی رویا به خودمون بدهکاریم!^^_رویاهامون اون قولاییه که گف...

#شایَدیِکَم‌مُهِم..^^اِمرُوز یا فَردا بِه اِحتِمالِ خِیلی زی...

پَندے‌بَرایِ‌اِمرُوز: (=هَرچےکَمتَربِدُونے،بیشتَرآرُومی..!💛#...

شَب‌رادُوست‌دارَم...!وَقتی‌ست‌کِه‌زِندِگی‌سُکُوت‌می‌کُنَدُور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط