به گمانم شب را

به گمانم شب را
وقتی که خالق دلتنگ بود
آفرید...💔

هزار و یک شب،
#تو را دوست داشتم!
همان است، که شبانه هایم
روی شعرهایم تلنبار می شود!
#تو می شوی آخرینش!
تلخ یا شیرین که شاید اگر #نیایی،
بر لب هایم خشک شود بوسه ای،
که بر نام #تو حک می شود ...


#عرفان_یزدانی


دوشنبه هفتم #خرداد ۱۴۰۳
ساعت بیست و سه : چهل دقیقه
دیدگاه ها (۱)

عشقپولیس

بر قلعه قلبم سخن سرخ نگین استباقی همه رعیت شد و او شاه نشین ...

#فروردیندارد تمام می‌شود ، اولین باران #بهار را که نبوده‌ایخ...

اگر فرداروزی،آن‌ها که #مارا باهم دیده‌اند،پرسیدند #او که ‌بو...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط