زیزی

نمیدونم چرا دارم این حسو تجربه میکنم که از من داری خسته میشی و دیگه وقتی برام نداری
چه حس مزخرفی
انگار دارم میرم رو موخت و دیگه حوصلمو نداری
انگار برای تو هم اضافی شدم
انگار برای بار چندم قراره تنهایی رو حس کنم و دوباره برم تو همون حس قدیمی و مزخرف گذشته همون حس افسردگی و حس تنفر از خودم از دنیام
اگه تو هم میخوای بری زود تر بهم بگی بتره مث بقیه نکن که بیشتر از قبل اسیب ببینم هر چه زود تر بهتر چون من ثانیه به ثانیه با گذشته هر ثانیه بهت بیشتر وابسته میشم زیزی اگه میخوای تنهام بزاری و بری درست مثل بقیه فاصله نگیر بهم بگو و بورو اینجوری دردش برام کمتره ولی اینو بدون که تا اخر عاشقت میمونم بهترین دوست دنیام