دردلم رازها نهفته اندرونش غمکده

دردلم رازها نهفته اندرونش غمکده

میزنم مِی روی مِی پیش به سوی میکده

چه کنم چاره ندارم غمم را به که گویم
که نشوم افسرده

کسی از دلِ پُر غمم جزتو خبرنداشت

ولی انگار که توهم مرا فراموشت شده

اما هرچقدر هم که مرا تو بی خیال شوی

ولی از من فراموشی محالست

لحظه ای یادت زِ یادم دورنشود

خیالت باشد آسوده یِ ،آسوده

🍃🥀🍃
دیدگاه ها (۲)

فردا اگر بدون تو باید به سر شودفرقی نمی کند شب من کی سحر شود...

نیایش صبحگاهی خدایا آنگونه زنده‌ام بدار که نشکند دلی از زنده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط