Drunk مست
Drunk: مست
Pt 5
فردا صبح:
ویو جیمین:
با سردرد شدید از خواب بیدار شدم.
غلط زدم که دیدم یونگی کنارم خوابه. با به یاد آوردن تمام اتفاقات دیشب سریع از جام بلند شدم که یونگی هم بیدار شد. گوشه تخت نشستم و سرم رو انداختم پایین و با دوتا دست هام گرفتمش. اومد کنارم نشست و دستش رو انداخت رو گردنم .
یونگی: بیبی؟ همه چی یادت اومد؟
جیمین: اممممم آره. همش. یعنی الان.... من... مال توئم؟
یونگی: آره.(خنده) میخوای امروز بریم بار؟
جیمین: خب... من دیشب بار بودم.
یونگی: خب آره بدون من. اما امشب با من. هوم؟
جیمین: اوکی
یونگی: خب من میرم شرکت شب میام اونوقت باهم میریم باشه؟ بیا بریم الان صبحونه بخوریم.
جیمین: باش بریم.
(فلش بک به شب)
ادمین گشادی دارین😄
ویو جیمین:
ساعت ۶:۴۵ بود. ۷ یونگی میومد. یه دوش ۵ مینی گرفتم و یه لباس خیلی سک. سی پوشیدم. ساعت ۷ شد. رفتم پایین دیدم وایستاده. سوار ماشین شدم.
یونگی: به به سلام. ما نفهمیدیم تو هاتی یا کیوت؟
جیمین: سلام. خب خودمم نمیدونم.
یه لبخند زد و ماشین رو روشن کرد.
رسیدیم بار. اما این مثل بار های دیگه نبود. رفتیم داخل. بوی الکل و ویسکی آرومم میکرد. رفتیم نشستیم رو میز. بعد شام ویسکی سفارش دادیم.
جیمین: من میرم دستشویی.
یونگی: اوکی زود برگرد.
رفتم داخل دستشویی دیدم جونگ کوک هم اونجا داره دست میشوره.
کوک: به به. دوست پسر سابقم. این طرف ها؟
جیمین: هه.(پوزخند) تو.
کوک: دلم برات تنگ شده بود.
جیمین: چی داری میگی. به من خیانت کردی من رو از خونه خودم بیرون کردی اونوقت دلت هم برام تنگ شده؟
کوک: گوش کن...
جیمین: نمیخوام من.....
کوک ویو:
نمیزاشت حرف بزنم که......
ادامه دارد.......
Pt 5
فردا صبح:
ویو جیمین:
با سردرد شدید از خواب بیدار شدم.
غلط زدم که دیدم یونگی کنارم خوابه. با به یاد آوردن تمام اتفاقات دیشب سریع از جام بلند شدم که یونگی هم بیدار شد. گوشه تخت نشستم و سرم رو انداختم پایین و با دوتا دست هام گرفتمش. اومد کنارم نشست و دستش رو انداخت رو گردنم .
یونگی: بیبی؟ همه چی یادت اومد؟
جیمین: اممممم آره. همش. یعنی الان.... من... مال توئم؟
یونگی: آره.(خنده) میخوای امروز بریم بار؟
جیمین: خب... من دیشب بار بودم.
یونگی: خب آره بدون من. اما امشب با من. هوم؟
جیمین: اوکی
یونگی: خب من میرم شرکت شب میام اونوقت باهم میریم باشه؟ بیا بریم الان صبحونه بخوریم.
جیمین: باش بریم.
(فلش بک به شب)
ادمین گشادی دارین😄
ویو جیمین:
ساعت ۶:۴۵ بود. ۷ یونگی میومد. یه دوش ۵ مینی گرفتم و یه لباس خیلی سک. سی پوشیدم. ساعت ۷ شد. رفتم پایین دیدم وایستاده. سوار ماشین شدم.
یونگی: به به سلام. ما نفهمیدیم تو هاتی یا کیوت؟
جیمین: سلام. خب خودمم نمیدونم.
یه لبخند زد و ماشین رو روشن کرد.
رسیدیم بار. اما این مثل بار های دیگه نبود. رفتیم داخل. بوی الکل و ویسکی آرومم میکرد. رفتیم نشستیم رو میز. بعد شام ویسکی سفارش دادیم.
جیمین: من میرم دستشویی.
یونگی: اوکی زود برگرد.
رفتم داخل دستشویی دیدم جونگ کوک هم اونجا داره دست میشوره.
کوک: به به. دوست پسر سابقم. این طرف ها؟
جیمین: هه.(پوزخند) تو.
کوک: دلم برات تنگ شده بود.
جیمین: چی داری میگی. به من خیانت کردی من رو از خونه خودم بیرون کردی اونوقت دلت هم برام تنگ شده؟
کوک: گوش کن...
جیمین: نمیخوام من.....
کوک ویو:
نمیزاشت حرف بزنم که......
ادامه دارد.......
- ۲.۷k
- ۱۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط