گویند که یک مردِ غَنی در بازار
افتاد درونِ خانه و شد بیمار
با همسر خود گفت که دینار و طلا
در بسترِ من حاضر و آماده نما
گر مُردم و جانم به در آمد اینبار
یک جا همه را میانِ قبرم بگذار
زن نیز که اشکش به در آمد فورا
گفتا چو وصیتِ تو باشد حتما
تقدیر چنین بود و به ناگه او مُرد
زن نیز فقط غصه و ماتم میخورد
پول و پَله ی مرد به سرعت برداشت
پس رفت و درونِ قبرِ عشقش بگذاشت
مردم که ازین حرکت زن جا خوردند
هر لحظه برای دلِ او می مُردند
گفتند که ای کاش کمی پول و طلا
برداشته و به جیبِ خود کرده عطا
آنگاه زن آمد به عزیزانش گفت:
ساکت که دگر نشنوم این صحبتِ مفت
آن روز تمام پولِ شوهر فورا
واریز نمودم به حسابم کلا
آن لحظه چکی ثبت به شوهر کردم
در قبر نهاده و همه خر کردم
او پولِ خودش را که بخواهد قطعا
برخیزد و چک نقد نماید حتما
ابلیس که این حرکت جانانه بدید
در لحظهِ پکیجِ زنِ مکار خرید
رفت و به کلاسِ زن آن مرد نشست
در جا کمرش ز حیله و مکر شکست
عمرت به خساست مکن اینگونه هَدَر
باشد که نباشی و خُورَد شخصِ دِگَر
وارث چو سرت را به زمین بگذاری
بر باد دهد هر چه تو از خود داری ...
افتاد درونِ خانه و شد بیمار
با همسر خود گفت که دینار و طلا
در بسترِ من حاضر و آماده نما
گر مُردم و جانم به در آمد اینبار
یک جا همه را میانِ قبرم بگذار
زن نیز که اشکش به در آمد فورا
گفتا چو وصیتِ تو باشد حتما
تقدیر چنین بود و به ناگه او مُرد
زن نیز فقط غصه و ماتم میخورد
پول و پَله ی مرد به سرعت برداشت
پس رفت و درونِ قبرِ عشقش بگذاشت
مردم که ازین حرکت زن جا خوردند
هر لحظه برای دلِ او می مُردند
گفتند که ای کاش کمی پول و طلا
برداشته و به جیبِ خود کرده عطا
آنگاه زن آمد به عزیزانش گفت:
ساکت که دگر نشنوم این صحبتِ مفت
آن روز تمام پولِ شوهر فورا
واریز نمودم به حسابم کلا
آن لحظه چکی ثبت به شوهر کردم
در قبر نهاده و همه خر کردم
او پولِ خودش را که بخواهد قطعا
برخیزد و چک نقد نماید حتما
ابلیس که این حرکت جانانه بدید
در لحظهِ پکیجِ زنِ مکار خرید
رفت و به کلاسِ زن آن مرد نشست
در جا کمرش ز حیله و مکر شکست
عمرت به خساست مکن اینگونه هَدَر
باشد که نباشی و خُورَد شخصِ دِگَر
وارث چو سرت را به زمین بگذاری
بر باد دهد هر چه تو از خود داری ...
- ۸۹۴
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط