عاشق را ددم زر باران
عاشقى را ديدم زير باران
با چمدانى خيس
بى خداحافظى راهى سفر بود
او به من گفت
عشق بارانيست كه يك روز به تو هم مى رسد
نمى دانست كه من خود بارانم
امیر_وجود.
با چمدانى خيس
بى خداحافظى راهى سفر بود
او به من گفت
عشق بارانيست كه يك روز به تو هم مى رسد
نمى دانست كه من خود بارانم
امیر_وجود.
- ۹.۳k
- ۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط