وقتی اولین بار در آن شب بارانی در کالسکه با ژان باتیست خی

وقتی اولین بار در آن شب بارانی در کالسکه با ژان باتیست خیابان‌های پاریس را طی می‌کردیم ژان باتیست به من گفته بود:« من یک قسمت از مستمریم را سال‌هاست پس‌انداز کرده‌ام و با آن می‌توانم یک خانه‌ی کوچک برای شما و بچه بخرم…» یک خانه‌ی کوچک برای من و بچه اما نه این قصر سلطنتی سوئد را که در آن اشراف نقاب سیاه به صورت می‌گذارند و پادشاهان را می‌کشند، نه این قصری که جلوی آن  مردم یک مارشال را با سنگ به قتل می‌رسانند و گارد محافظ از جا تکان نمی‌خورد.
-دزیره

#تهکوک
#ویکوک
#هوپمین
#دزیره
#کلاسیک
#جونگکوک
#جئون_جونگکوک
#جونگ_کوک
#تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#جیمین
#جیهوپ
#هوسوک
#پارک_جیمین
#جانگ_هوسوک
دیدگاه ها (۰)

دزیره میگفت ، انسان نمیتونه دلیل خواستن‌ و نخواستن‌هاش رو حت...

پرسیده بودی تا بگویم که چگونه می‌توان از درد دوری رهایی یافت...

تاریخ دنیا از مجموع سرنوشت‌های همه‌ی مردم تشکیل می‌شود. فقط ...

صادقانه از تو سپاسگزارم که با آمدنت به زندگی هزاران نفر امید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط