جهان از آغوش تو آغاز شد و هنوز هیچ پناهی شبیه تو نیست.از چین دامن تو فصل ها روییدند.وباد بوی نان صبحگاهی ات را تا آخر کوچه می بَرَد.دستهایت نقشه صبرند که من هر بار راه خانه را از رویشان پیدا می کنم.مادر میان هر صدای خسته می لرزد دلم.و بی آنکه بدانم چشم هایت دعا را برایم فرو میریزد.
- ۱.۳k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط