🍂💛 #پاییز در راه است ؛
به دنبال خبری از عمو زنجیر باف ،
شهر و دکه های روزنامه را زیر و رو کردم ..
می خواستم بدانم آن را که بافت
پشتِ کدام کوه انداخت
وصلش کنم به رویا های بافته ی کودکم
با او بخندم و بخوانم
نخود و کشمش بخوریم
مسیرِ خانه تا مدرسه را قدم بزنیم و
بگویم ؛
کودکم ، جاده همان جاده ی خاکی نیست
اما غم همان غم است ،
نگرانی همان نگرانیِ مادرم ،
همان پدر با دست های زمخت تر ،
همان حسرتِ عروسکِ بزرگ
پشتِ ویترینِ مغازه ،
اما تو زندگی کن با هر چه که داری
مثل توپ پلاستیکی و
تیله های دایی ..
دنیا باید بفهمد
برای نسلِ ما
داشته ها بیشتر از نداشته هایشان
با ارزش است
و قوی تر از اجدادمان
با باید و نباید هایش می جنگیم ...🍂💛

#مونا_محمدی
#پاییز🍂
دیدگاه ها (۰)

🌧🍂 چقدر صدای آمدن #پاییزشبیه صدای قدم های تو بودملتهب، مرموز...

🌧🌱 #باران‌ می بارد .این عطر تن توست که می پیچدخدا باران را ب...

🧡⚘️ باید ﺷﻌﺮﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻔﺖﺁﻫﻨﮕﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻮﺍﺧﺖﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﭼﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍﻫﺎ...

🍂🦋 ای کاش #شهریور تمام نشودای کاش پاییز نیایدای کاش امسال #ب...

🤎🧡 من بلدم #پاییز باشدو تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط