رمان زیبا تر از الماس

رمان زیبا تر از الماس

پارت ۳

ارسلان، خاک تو سر تو اون طفل معصوم چه گناهی کرده بفرمایید مادر جان

مامانش، مرسی پسرم

ارسلان، زنگ زدم به یکی از بچه ها بیاد مامان دیانا رو ببره

دیانا، مامانم کجا رفت

ارسلان، گفتم که چند روزی طول میکشه تا بیاد پیشت

دیانا، ترسیدم

ارسلان، نترس بخدا من نه دزدم نه چیزه دیگه

دیانا، سوار ماشین شدم بعد از ۵۰ دقیقه رسیدیم جلوی یه خونه خیلی قشنگ رفتیم تو

ارسلان، دنبالم بیا دختر خوب بردمش تو اتاق خوب دیانا خانم میشه خودتو کامل معرفی کنی

دیانا، من اسمم دیاناست حدود ۱۶،۱۷ سال سن دارم

ارسلان، منم ارسلانم حدود ۲۳،۲۴ سن دارم

دیانا، لبخندی زدم
دیدگاه ها (۷)

رمان زیبا تر از الماس پارت ۴ارسلان: دختر خوشگل حالا بیا برو ...

رمان زیبا تر از الماس پارت ۵دیانا: باشرفتم تو حموم وان داشت ...

رمان زیبا تر از الماس پارت دوم ارسلان، اسمت چیه خوشگل خانم د...

رمان زیبا تر از الماس 💝پارت اول ارسلان،اوت دختر بچه داره اذی...

فرار من

#عشق_جنایت 🔪پارت35سو اه:من اومدمیِنا:خوش اومدیسو اه:برای هیو...

موضوع : وقتی با پدر خواندت دعوات میشه و اون تورو از خونه مین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط