حکایت غریبی است

حکایتِ غریبی است
پاییز امسال و دست‌های بی‌کسِ من..
که نبودنت در من
شبیه سوزِ سرما
در مغزِ استخوانِ دست‌هایی است
که در انجمادِ خیابان‌های یخ بسته از خاطراتِ تو
تنها به وقتِ هم‌آغوشیِ با سیگار
از ازدحامِ اندوهِ جیب‌هایم بیرون می‌آورم..

آری..
پاییز با لهجۀ بی‌کسی‌های من
پادشاهِ فصل‌های سالی‌ است که
از ابتدای بهار ش نبودنت پیدا بود..،
و من
عروسکِ خیمه‌شب‌بازیِ خیابان‌های پاییز زده‌ای هستم
که پاهایم به اختیارِ نخِ خاطراتِ تو
در جلدِ شهرِ خالی از رؤیا... فرو می‌رود..

به نگاهِ خیرۀ این شهر بگو
هر رهگذرِ سیگار به دستی را
عاشق خطاب نکند..
شاید
کسی دارد
حسابش را
با تمامِ خاطرات تسویه می‌کند.....🦋🦋

#saharshehim💖

#عاشقانه
#عزیزترینم
دیدگاه ها (۲)

چشم را از غیر جانان دوختم تا روز حَشر چشم جانان گر نباشد کور...

محبوبم🫂🧿🌐وقتی میگم دوستت دارم منظورم اینه میخوام باهات پیر ش...

در دل سنگت اگر جا نشوم می میرمیا به دیدار تو ، امضا نشوم می ...

دستانی کهبه نوازش تو خو کرده استآغوشی کهبه حجم اندام تو دهان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط