آن روز که دیگر آفتاب چشمهایم را نمی زند
موهایم در باد میرقصند
با موسیقی نی لبک چوپانی
که دلش برای بره ی گمشده تنگ شده است
در میان دشتی ام
با بوی شبدر و آویشن و یاس
آن جا که کسی با زبان صدایم نمی کند
در باد میدوم
همپای مادیان عاشق
وقتی که دور میشود از گله ی  اسبهای وحشی
هر دو رها با گیسوانی که در باد می رقصند
با موسیقی نی لبک چوپان دلتنگ
آن روز را دیده ام
که جدا ازتمام دغدغه های زمینی ام
و خدا در تمام لحظه هایم حل شده است
آن قدر که با هر نفس به ششهایم نفوذ میکند
و باز میدوم همپای مادیان عاشق
رو به سوی افقی که کرانه ای ندارد
روحم دیده که فراموش می کنم در خوابم
و تا ابد در باد میدوم
با گیسوانی که می رقصند
و چوپانی که نی لبک میزند

#Eugen_Doga
#waltz_roses

#نورالسماااا
دیدگاه ها (۰)

من نه زنم و نه مرد،من یک انسانمو تنها در حالتی انسان می مانم...

معشوق در ذره‌ذره‌ی جانِ توستکه باور داشته‌ای،و رستاخیز در چش...

اگر در رفتار و کردار خویش نخست به ژرفی اندیشه نمائی در هر کا...

درون توست اگر خلوتی و انجمنی استبرون ز خویش کجا میروی جهان خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط