(گمان میکردم)

من گمان می کردم
دوستی همچو سروی سر سبز
چار فصلش همه آراستگی است !
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست !
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی ِ دی !
من چه می دانستم
دل هر کس ، دل نیست !
قلبها زآهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند ....

#طبیعت
#برف
#اسکی
#دکلمه
#ادبیات
#دوستی
#فصل
#زمستان
#قلب
#آهن
#سنگ
#سرو
دیدگاه ها (۶)

(برای آرزوهات بجنگ)

(همدیگه رو درک کنیم)

(دلتنگی)

(امام حسین بچگی من)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط