با من چنان کن که

با من چنان کن که
سرانگشتان نوازشگر نوازنده
با تار،
بگذار زیست رها
و عاشقانه را
بی کمک حرفی،
زندگی کنیم،
مجال به قدر
رقص سرانگشتان ات
بر تار و
لبان مان بر هم کوتاه است،
چشمان ات را نبند،
تا هستی را به
نت کوتاه بوسه ای،
بیاراییم...

#مهرداد_رضائی_فر
دیدگاه ها (۱۶)

کجای جهان رفته اینشان قدمهایتچون دان پرندگانهمه سویی ریخته ا...

عشق چیزی جز خود نمی‌بخشد،و چیزی جز خود نمی‌گیرد.عشق چیزی به ...

من از سلاله ى درختانمتنفس هواى مانده ملولم مى كندپرنده اى كه...

باز عاشقت شدم؛داشتم آهنگی گوش می‌ دادمکه شبیه موهای تو بود.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط