مرا به آغوشت ببر

مرا به آغوشت ببر 
همانگونه که پروانه ای خود را به روشنایی چراغ کوچه می کوبد 
همانگونه که کرم ابریشم در پیله، 
پروانه ای می شود 
و‌همانگونه که آفتاب 
در آغوش دشت غروب می کند 
چقدر خوب می شود 
آغوش تو سر پناه اشک های دلتنگی باشد 
و ‌من قصه های غربت را 
در آغوش تو گریه کنم 
مرا به آغوشت ببر 
که سر پناه من بشود 
در خیال این روزهای دل آشوب جهان...
#سعید_پور_سعید
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

نزدیڪم باشنفست را از شعرهایم نگیرتمام واژه‌هااز عطر حضور تو ...

عاشقِ فصلِ خزانے؟ من خزان‌اَت مےشومبا همہ بےرنڪَےاَم، رنڪَین...

صدای سعید پور سعید از اون صداهاست که بی‌درد و بی‌ادعا، می‌ره...

هر شب قبل از خواب،بى آنكه با خبر باشى،جولان ميدهى در خيالمگا...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط