#بندر‌‌_آراِ‌مِ‌‌وجودت...📷📸
لبخند گرم‌ات را دوست دارم
تو که باشی، تمام روز من گرم است
تو که باشی، سرمای هیچ شهری مرا آزار نمی‌دهد.
اصلأ من حوصله‌ی کوچ کردن ندارم.
می‌شود در همین جا،
در شهر گرم تو بمانم؟!!
در بندر آرام وجودت، پر از احساس زیستن‌ام.
در گلخانه‌ی پر از نیلوفری وجودت،
تمام من،
با تمام تو،
گرم می‌رقصد.
می‌شود در شهر گرم تو، بمانم و با مرغان دریایی همنوا شوم؟!!
در شهر بیگانه مدام سردم می‌شود
نمی‌دانم چرا همیشه سردم می‌شود؟!!
با این که مدام شنل قرمز رنگ روزهای آرامش را بر تن دارم.
با این که سرخ، تکلم می‎کنم تو را!
کاش قلبم بال‌هایی به رنگ پرواز داشت،
همچون مرغان دریایی دیار تو.
تا بندر آبی آرامش، بال می گشودم.
افق‌های روشنایی را نظاره،
من باید در بندر زندگی کنم.
حس می کنم در بندر،
غزل‌هایم چند صد کیلومتر به تو نزدیک‌تر است.
در بندر می‌شود تا صبح طلوع،
در گرمای آرامش تو رقصید.
هر صبح دوباره متولد شد
و طلوع زندگی را با غزلی تازه سرود.
دیار دیگری را نمی‌خواهم.
هوای تن باد، سردم می‌کنم.
فکر کنم در بندر بشود با یک زندگی خیلی کوچک در کنار توِ بزرگ، سر کرد!
اصلأ من زاده شدم تا در بندر آرام وجودت نغمه‌سرایی کنم.
به عاشقانم، لبخند هدیه دهم.
من باید در شهر گرم تو بمانم.
در جانِ گرم و آفتابی بندری‎ات.
من باید در بندر زندگی کنم.
در بندر، همیشه مرداد است.
در بندر همه عاشقند...


#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب

#Dotiiiiii🐌🙌
دیدگاه ها (۲۵)

و من📸📷اگر چشم از جهان فرو بستمتو میلادی همیشه باش...((ابراهی...

روزی...📷📸روی زبان بچّه هاودر گلوگاه دختران جنوبمیتراود آواز ...

#سیم‌بُمونی...📸📷مِثِ فشنگِ بِرنو...مثِ تُفَنگِ روسی...تو خود...

#شرح_دل...📸📷دِلُم بِشتِه تَوُنِ مِحْنَت اینیفراوُنِن غم و دل...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲

وانشات اینوماکی//پارت ۶

دو سال پیش توی سیو مسیج تلگرامم اول پاییز نوشته بودم :«امروز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط