داستان ترانۀ یاورهمیشهمومن

📕 داستان ترانۀ #یاور_همیشه_مومن
یک پسر و یک دختر بودند که عاشقانه یک دیگر را دوست داشتند و عشقشون بینظیر بود و قصد ازدواج داشتند.تا اینکه مشکلی برای خانواده دختره ایجاد شد (ظاهرا پدر دختر نظامی بوده و باید به شهر دیگر ماموریت میرفته) و تصمیم گرفتند از اون شهر برن با قطار و دختره هم مجبور شده بود تا اون پسرو ترک کنه.تا اینکه روز رفتنشون فرا رسید و اون پسر هم به زیارت عشقش امده بود و نامه ای با خود به همراه داشت که تحویل دختره بده.وقت رفتن شد و پسر نامه رو به دختر داد و وقتی دخترک خواست بازش کنه پسر نذاشت و گفت ( بازش نکن تا وقتی که خودت میفهمی ) و قطار بوقی زد و به راه افتاد پس از چند ثانیه قطار ترمزی کرد و ایستاد و همه مونده بودن چی شده و چه اتفاقی افتاده تا اینکه همه پیاده شدن و دیدند که پسری خودشو جلوی قطار انداخته و به زندگیش‌ پایان داده به خاطر دختره و دخترک فهمید که زمان باز کردن نامش رسیده.مدتی گذشت و دختر این نامه را به داریوش داد و این داستان رو برای داریوش تعریف کرد (گویا شعر این ترانه هم نه بصورت کامل که الان میبینید ولی دست و پا شکسته از اون نامه بوده و شاعر اولیش اون پسر بوده

#عاشقانه #خاص #تنهایی #عشقولانه #هوش_مصنوعی #دلتنگی #جانان #عشق_جان #ویسگون #درخواستی #ستایش_قلب_سربی
دیدگاه ها (۶)

زندگی واقعی برای ما دهه شصتی هاست#خاطرات #خاطرات #پندانه #وی...

والله راست میگه 🤣🤣#لبخند_بزنツ #کلیپ_طنز #طنز #فان #خنده_دار ...

دلم یکیو بدجوری میخواد!♫! هرجوری میخواد به دست بیاره!♫!با ای...

بیا جمع و جورم کن از آدما دورم کندلگیرم از این دنیا یه نقطه ...

رقصی همانند رقص مرگ !!

گُل هآیِ وَحشیتکپارتی jkعزیز بودی و عزیز کردهعزیز بودی و باز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط