نام فیک عشق مخفی

نام فیک: عشق مخفی
Part: 55



/فردا/
ویو ات*
صبح با صدای مادرم و برخورد نور خورشید به چشمم از خواب بیدار شدم. اومدم تکون بخورم دیدم بچه بغلمه نشستم روی تخت و به دور و برم نگا کردم*
م. چقد میخوابی دختر!!نوه ام گرسنشه بهش غذا بده زود باش
ات. کی اومدی؟ *داشت به بچه شیر میداد
م. میدونی ساعت چنده؟ *نشست کنار ات*
ات. ساعت چنده.؟
م. ساعت ۱۱ صبحه
ات. چیییییی*بلند
م. میگم که خیلی میخوابی فکر میکنی غر میزنم
ات. جیمین کجاست؟
م. وقتی که اومدم رفتش گفت شب زود میاد قبل از مهمونا میاد
ات. اون سری هم گفت قبل از مهمونا میاد ولی نیومد*بچه رو گذاشت روی تخت*
م. پاشو ی حموم برو اماده شو ساعت ۶ میان
ات. چخبرهههه
م. وایی چقد غر میزنی دختر*بوه رو بغلش کرد و از اتاق رفت بیرون*
پاشدم رفتم حموم حدود یک ساعت توی حموم بودم اخرم با غر زدنای مادرم اومدم بیرون. کل خستگیم از تنم رفت خیلی سبک شده بودم..لباسامو پوشیدمو موهامو خشک کردم و رفتم پایین. داشتن وسایلارو میچیندن رفتم سمت مادرم که بچمو گرفته بود توی بغلش داشت باهاش بازی میکرد و هی قربون صدقش میرفت نشسته بودن روی صندلی میز ناهار خوری. گرسنم بود رفتم سمتشون نشستم روی صندلی کنار مادرم*
ات. انقد قربون صدقش نرو
م. چیه حسودیت میشه؟
ات. حسودیم نمیشه ولی چرا من بچه بودم انقد قربون صدقم نمیرفتی؟؟



با اینکه شرطا نرسیده بود براتون پارت ها رو گذاشتم...

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۲)

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 53ویو جیمین*با نوازش کردن موهام توسط ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط