فصل دو من هفت تا ددی دارم❤🚫

#part_3۸

بعد پنج سال دیدن گریه یه نفر اونم یه پسر 10 ساله خیلی خوشحال کنندست که بلاخره اون خاطره رو یادش رفته

اما شنیدن و دیدن یه گریه با درد از روی غم باعث میشه دلت بخواد حتی بازم الانم گریه نکنه

ماروین:درد داشت...تنهایی درد داشت...حتی بوسشم درد داشت...بقلش درد داشت...مامان من خیلی میترسیدم

هرچی...هرچی...هرچی صدات زدم نیومدی....

محکم پیراهنم رو چنگ میزد و اشک میریخت و منم همراهش اشکام میریخت....

من:ماروین لطفا لطفا آروم باش...من دیگه ولت نمیکنم

ماروین:کتکم میزد..اگه مقاومت میکردم کتک میزد...درد داشت...خیلی درد داشت...مامان چرا نیومدی پیشم

هق هق منم همراه با صدای دادش بالا می‌رفت هیچکاری برای آروم شدنش نمیتونستم انجام بدم

ماورین:بهم رحم نکرد....هرچقدر التماس کردم رحم نکرد...من من من پنج سالم بود مامان...مااامااان

با صدای دادش پرستار داخل اومد و آرام بخش توی سرمش تزریق کرد که بعد چند دقیقه رو بقلم آروم گرفت


نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۲)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

part1🦋صدای گریه ی بی وقفه ی نوزاد خونه رو پر کرده بود ساعت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط