رمان عشق ووفشم

رمان عشق ووفشم 💜
پارت سوم:
دانشگاه تموم شد....

نیکا: دیا متین گفته بریم کافه آشنا شیم منم دارم میرم امروز خودت تنها برو باشه دورت بگردم 🙂

دیانا: عزیزم منم با اری میرم😌

نیکا: ای کلک برو😂

دیانا: باشه مواظب خودت باش عشقم بای بای😗

نیکا: توهم همینطور جیگرم حدافظ👋🏻

متین: نیکا داشت میرفتم پیاده بود رفتم پشتش بوق زدم گفتم سوار شو

نیکا: دیدم یکی پشتم بوق میزنم برگشتم دیدم متین گف سوار شو سوار شدم

متین: خب نیکا خانوم کدوم کافه بریم

نیکا: نمی‌دونم خودت میدونی

متین: ن ت بگو

نیکا: خب من کافه لاله رو خیلی دوست دارم بریم اونجا🙂

متین: باشه

نیکا: رفتیم نشستیم گارسون اومد سفارش دادیم من یه دونه پاستا سفارش دادم متین هم ی پرس چلو کباب گفتم تا غذا بیاد بیا حرف بزنیم گف بش

متین: خوب من ۲۲ سالمه شما چند سالتونه

نیکا: منم ۱۹ سالمه

متین: خوب از خودت بگو

نیکا: من نیکا فلاحی هستم ۱۹ سالمه پدر مادرم و داداشم کانادا زندگی میکنن خودم موندن ایران نرفدم ت از خودت بگو

متین: خوب من متینم۲۲ سالمه پدرم فوت کرده و مادرم هم زندس و با داداشم زندگی میکنه

نیکا: تا حالا چنتا رل دشتی

متین: ۵تا ت چنتا

نیکا: من ۲تا

اینم پارت سوم حمایت فراموش نشود😁👍
بچها روزی چنتا پارت بزارم بم بگید حتما
دیدگاه ها (۰)

رمان عشق ووفشم 💜پارت چهارم:این پارت خیلی مثبت ۱۸ هستشارسلان:...

رمان عشق ووفشم 💜پارت پنجم:دیانا: نصف شب از درد شدید بیدار شد...

رمان عشق ووفشم💜پارت دوم:ارسلان: غورباغهمتین : درد غورباغه اس...

رمان عشق ووفشم💜پارت اول:دیانا: واای چقدر دیرم شده العان استا...

دو رقیب عشقیپارت ۲«ا/ت ویو»ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط