تو تعریف واژه عشق
تو تعریفـ واژه عشقۍ
که مرا در مسیر عݪآقه،
مشتاق خواندنت مۍکند
تو ترسیم بهشتۍ،
وقتۍ به عبادت نامت،
در ݪآ به ݪآی نوشتهها مشغولم
ای ݪمس وجودت
ترمیمبخش رگـهاۍ مجروح،
بیا،
که خوטּِ ساکن و گوشهگیر من،
دݪیݪ دمیدטּ خود را همین لحظه مۍخواهد.
بیا و قلبم را تپشۍ بسپار؛
به شدت یکـ عمر دوست داشتنت.
که مرا در مسیر عݪآقه،
مشتاق خواندنت مۍکند
تو ترسیم بهشتۍ،
وقتۍ به عبادت نامت،
در ݪآ به ݪآی نوشتهها مشغولم
ای ݪمس وجودت
ترمیمبخش رگـهاۍ مجروح،
بیا،
که خوטּِ ساکن و گوشهگیر من،
دݪیݪ دمیدטּ خود را همین لحظه مۍخواهد.
بیا و قلبم را تپشۍ بسپار؛
به شدت یکـ عمر دوست داشتنت.
- ۴.۴k
- ۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط