رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۲

ارسلان، چرا با بابای من

دیانا، چی بگم مجبورم

ارسلان، نزدیکش شدم و گفتم تو حاضر باش من باش بابامو راضی میکنیم

دیانا، بیشتر نزدیکش شدم و بوسش کردم

ارسلان، دلم میخواد زود تر این بدن قشنگتو توی بغلم بگیرم
دلم میخواد کمرتو توی دستام بگیرم

دیانا، نگو ارسلان خجالت میکشم

ارسلان، اصلا خجالت نکش دلم میخواد زود تر اون لبای خوشگلتو بوس کنم

دیانا، الان میتونی بوسم کنی

ارسلان، عه خوب دستم و گذاشتم روی کمرش و محکم فشار دادم

دیانا، آخ

ارسلان، تو فقط بگو آخ
لبم و گذاشتم رو لبش خورد بعد یکم لب بالا شو آزاد کرد

دیانا، لب بالامو آزاد کردم که لب پایینم و گاز کرد آخ ارسلان

ارسلان، من روانیه این آخ گفتنتو ارسلان گفتنت شدم

دیانا، ازش جدا شدم
دردم گرفت آروم

خماری😂
دیدگاه ها (۱۵)

چطور شده❓️❤️ اصکی ممنو

❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹🥺🥺💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔😭😭😭😭🥲

رمان پادشاه زندگیم پارت ۱دیانا، رفتم توی اتاق میخواستم درو ب...

تیزر رمان پادشاه زندگیم ارسلان، رفتم تو دستش و ‌گرفتم و برد...

یونا یهو روی پاهام یه دستی احساس کردم که داشت رون پام فشار ...

پُـــــــآرتُـــــــ2. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط