آیه ای ز آتش
آیه ای ز آتش 🔥
از شهر بیپناهی تا مرز بیقراری
رفتم ولی نبودت شد ابتدای تاری
تو آیهای ز آتش من سورهای ز دردم
هر که تو را بخواند من باز تو میگردم
از دور اگر چه تنها از جان به تو رسیدم
در شعلههای آتش با اشک دل چکیدم
آغوش تو پناه است گرچه ز من ربودی
در هر تپش تو بودی حتی اگر نبودی
سایه شدی و رفتی در چشم باد و باران
اما هنوز مانده است عطرت در این خیابان
انگار سهم من بود این سوختن همین درد
چیزی نمانده اما این من که بودم آن مرد
نه آمدی نه رفتی عشقت که شد معما
چون وهم یک ترانه در بادها تماشا
محمد خوش بین
از شهر بیپناهی تا مرز بیقراری
رفتم ولی نبودت شد ابتدای تاری
تو آیهای ز آتش من سورهای ز دردم
هر که تو را بخواند من باز تو میگردم
از دور اگر چه تنها از جان به تو رسیدم
در شعلههای آتش با اشک دل چکیدم
آغوش تو پناه است گرچه ز من ربودی
در هر تپش تو بودی حتی اگر نبودی
سایه شدی و رفتی در چشم باد و باران
اما هنوز مانده است عطرت در این خیابان
انگار سهم من بود این سوختن همین درد
چیزی نمانده اما این من که بودم آن مرد
نه آمدی نه رفتی عشقت که شد معما
چون وهم یک ترانه در بادها تماشا
محمد خوش بین
- ۱.۳k
- ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط