استوری عاشقانه ساغر هستی
عشق تو خوابی بود و بس نقش سرابی بود و بس
این آمدن این رفتنم رنج و عذابی بود و بس
ای فلک بازی چرخ تو نازم بی گمان آمدم تا که ببازم
ای دریغا که شد چشم سیاهی قبله گاه من و روی نمازم
تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی نه دانم که چه بودی نه دانم که چه هستی
#هایده
غمگینم...
خودم را بغل گرفتهام
و شانههایم
چون گهوارهء کودکی گریان
تکانتکان میخورد!
غمگینم...
و میدانم هیچ پرندهای
روی شاخههای لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت
ـ عبور زیبایی از تنهایی
ـ نشر نگاه
@boof_graphy
این آمدن این رفتنم رنج و عذابی بود و بس
ای فلک بازی چرخ تو نازم بی گمان آمدم تا که ببازم
ای دریغا که شد چشم سیاهی قبله گاه من و روی نمازم
تو ای ساغر هستی به کامم ننشستی نه دانم که چه بودی نه دانم که چه هستی
#هایده
غمگینم...
خودم را بغل گرفتهام
و شانههایم
چون گهوارهء کودکی گریان
تکانتکان میخورد!
غمگینم...
و میدانم هیچ پرندهای
روی شاخههای لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت
ـ عبور زیبایی از تنهایی
ـ نشر نگاه
@boof_graphy
- ۳.۹k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط