خدا بازی کن با دلش ...

دیدگاه ها (۰)

داستان از اونجایی شروع شد که ...

ی ادیتم از حاج علی ببینیم ...

هرچی صورتمو شستم ...

هرشب ی گوشه خلوت میکنم ...

اقا جان با موهاش بازی کن‌ن دلش

♡✧صبر کن، دل، که خدا بی‌خبر از تو نیست،گرچه راهت پرِ شب، نور...

وقتی کسی دلش باهات نیست رها کن تا کمتر عذاب بکشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط