فکرشو کن یه شب بهت زنگ بزنن، بگن رفیقت تصادف کرده،
تو با عجله میری سر صحنه، چراغای آمبولانس، صدای جیغ و گریه...
همه میگن "مرده"، تو هم با چشم خودت میبینی و مغزت قفل میکنه.
یه روز کامل با اون فکر میخوابی و بیدار میشی، دنیا برات سیاهه.
بعد فرداش یهو خبر بیاد: نه، زندهست!
تو کمای عمیق رفته ولی نفس میکشه...
اون لحظه انگار زمین زیر پات میلرزه،
از شوک تا امید، از گریه تا خندهی تلخ، همهچی با هم میاد سراغت.
میفهمی زندگی چقدر مرز باریکیه بین بودن و نبودن،
و رفیق بودن یعنی حتی وقتی همه گفتن تموم شد،
هنوز یه جایی امید زنده باشه!؛
@aarsammmmm
تو با عجله میری سر صحنه، چراغای آمبولانس، صدای جیغ و گریه...
همه میگن "مرده"، تو هم با چشم خودت میبینی و مغزت قفل میکنه.
یه روز کامل با اون فکر میخوابی و بیدار میشی، دنیا برات سیاهه.
بعد فرداش یهو خبر بیاد: نه، زندهست!
تو کمای عمیق رفته ولی نفس میکشه...
اون لحظه انگار زمین زیر پات میلرزه،
از شوک تا امید، از گریه تا خندهی تلخ، همهچی با هم میاد سراغت.
میفهمی زندگی چقدر مرز باریکیه بین بودن و نبودن،
و رفیق بودن یعنی حتی وقتی همه گفتن تموم شد،
هنوز یه جایی امید زنده باشه!؛
@aarsammmmm
- ۱.۲k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط