به ماه آسمون میگفت مثل عمو جون منی...
اشک های رقیه |سلاماللهعلیها|
امشب، شب غربت آسمان است…
شب دل کوچکی که در غوغای مردانگی
و خون، دست به دامان پدر است.
نامش رقیه است؛ دختر سهسالهای که
در میان هــیاهـوی نیزهها و نعرهها، به
دنبال آغوش حسین میگردد.
در شب سوم، نینوا صدای نازک دختری
را میشنود که دلش هوای گهواره نکرده؛
دلش هوای صدای پدر را دارد.
رقیه، ستارهایست کوچک، اما روشنیاش
تا ابد در شبهای غم شیعه خواهد درخشید.
زینـب، او را در آغـــوش میگـیرد؛ اما مگر
میتوان برای دختری چنــین بابایی، جای
پدر را پر کرد؟
مگر میشود عمق اندوه را با لالاییِ گریه
خاموش کرد؟
کربلا آرام نمینشیند…
این کودک، قرار است روایتگر بزرگترین
اندوه تاریخ باشد؛ با چشمانی که خیلی
زود، تـصویر آتـــش، نیزه، و سر بریده را
خواهند دید.
و امشب، تمام آسمان به احترام
رقیه برخاسته است؛برای دختری
که پیــش از آنکه مــعـنی «یَتیم»
را بداند، یتیمی کشید…
#امام_حسین #حضرت_رقیه #کربلا
#ابالفضل_العباس
اشک های رقیه |سلاماللهعلیها|
امشب، شب غربت آسمان است…
شب دل کوچکی که در غوغای مردانگی
و خون، دست به دامان پدر است.
نامش رقیه است؛ دختر سهسالهای که
در میان هــیاهـوی نیزهها و نعرهها، به
دنبال آغوش حسین میگردد.
در شب سوم، نینوا صدای نازک دختری
را میشنود که دلش هوای گهواره نکرده؛
دلش هوای صدای پدر را دارد.
رقیه، ستارهایست کوچک، اما روشنیاش
تا ابد در شبهای غم شیعه خواهد درخشید.
زینـب، او را در آغـــوش میگـیرد؛ اما مگر
میتوان برای دختری چنــین بابایی، جای
پدر را پر کرد؟
مگر میشود عمق اندوه را با لالاییِ گریه
خاموش کرد؟
کربلا آرام نمینشیند…
این کودک، قرار است روایتگر بزرگترین
اندوه تاریخ باشد؛ با چشمانی که خیلی
زود، تـصویر آتـــش، نیزه، و سر بریده را
خواهند دید.
و امشب، تمام آسمان به احترام
رقیه برخاسته است؛برای دختری
که پیــش از آنکه مــعـنی «یَتیم»
را بداند، یتیمی کشید…
#امام_حسین #حضرت_رقیه #کربلا
#ابالفضل_العباس
- ۳۴۹
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط