بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست

بی‌دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
رو مداوای خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر، طبیب دل بیماری نیست
 شب به بالین من خسته به‌ غیر از غم دوست
 ز آشنایان کهن، یار و پرستاری نیست
 به ‌جز از بخت تو و دیدهٔ من، در غم تو
شب در این شهر به بالین سر بیداری نیست
 گر هما را ندهد ره به در صومعه شیخ
 در خرابات مگر سایهٔ دیواری نیست؟🥂🤍

#saharshehim💖

#عاشقانه
#عزیزترینم
دیدگاه ها (۰)

چگونه بی خیالت شوم؟!!که هر لحظهبا هر تپشدر من تکرار می شوی،خ...

خورشیدِ یاد رویت در دشت نور پاشید لب های غنچه آنرا ، صبح ترا...

آرامش جانمسهم‌من‌ از تو که از دیدگانم پنهانیهمین چند خط شعری...

نامه ای به حضرت معشوقم💐💞از عاشقانه‌های شرجیِ پهلو گرفتهدر کن...

من گرفتار شبم در پی ماه آمده امسیب را دست تو دیدم به گناه آم...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

جنگی حاجی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط