عجیب ترین و قشنگترین داستانی که شنیدم با اختلاف همین بود
عجیب ترین و قشنگترین داستانی که شنیدم با اختلاف همین بود :)))
مولانا هم در مثنوی معنوی درمورد عشق به آب میگه ؛
گفت : من مُستَسقیم آبم کشَد
گر چه می دانم که هم آبم کُشد
هیچ مُستسقی بنگریزد ز آب
گر دو صد بارش کُند مات و خراب
گر بیآماسد مرا دست و شکم
عشقِ آب از من نخواهد گشت کم
گویم ، آنگه که بپرسند از بُطون
کاشکی بحرم روان بودی درون
خیکِ اِشکم ، گو : بِدَر از موجِ آب
گر بمیرم ، هست مرگم مُستطاب
من به هر جایی که بینم ابِ جُو
رشکم آید بودمی من جای او
مولانا هم در مثنوی معنوی درمورد عشق به آب میگه ؛
گفت : من مُستَسقیم آبم کشَد
گر چه می دانم که هم آبم کُشد
هیچ مُستسقی بنگریزد ز آب
گر دو صد بارش کُند مات و خراب
گر بیآماسد مرا دست و شکم
عشقِ آب از من نخواهد گشت کم
گویم ، آنگه که بپرسند از بُطون
کاشکی بحرم روان بودی درون
خیکِ اِشکم ، گو : بِدَر از موجِ آب
گر بمیرم ، هست مرگم مُستطاب
من به هر جایی که بینم ابِ جُو
رشکم آید بودمی من جای او
- ۱۰.۹k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط