از عشق حرف می زنیم و از عذاب ممتد فراق یار و سوختن ...

از عشق حرف می زنیم و از عذاب ممتد فراق یار و سوختن بی وقفه و همزمان با تمام اطرافیان ممکن تیک می زنیم و دل و قلوه مبادله می کنیم ، وقیحانه و پنهانی ...

وارد رابطه می شویم، اما از همه مخفی
می کنیم ، مبادا بقیه بفهمند و گزینه های دیگرمان بسوزد ، بالاخره چند دوست بهتر از یک عشق است ...

کنار هم زندگی می کنیم اما با ساک های بسته ، آماده ی دل کندن و پریدن و رفتن به آشیانه ای دیگر، نورگیر تر و مُهیا تر ...

از رفاقت دم می زنیم و به سادگی و بی دلیل روح رفیقمان را ذبح می کنیم هر جا که خودش نیست و مجالش هست ...

در آغوش هم می خوابیم و به دیگری فکر
می کنیم. تنمان کنار کسی می خوابد و روحمان کنار کسی ...

از مسئولیتهای خودمان آشکارا می دزدیم و همزمان مصلح اجتماعی می شویم و تمام ابناء بشر را به کم کاری متهم می کنیم و نگران آیندگانیم ...

اسم هرزگی هایمان را می گذاریم نوگرایی ، مُدرنیسم ، آزادی ، روابط اجتماعی و باز از خودمان می پرسیم روزگار بدی شده ، نه ؟


نه دوست من ، من و تو بَدیم ...
دیدگاه ها (۱۲)

یک/ زنبخش بزرگی از دنیا ، چندسالی هست که به طرز اغراق‌آمیزی ...

دردهای جسمی،فقط تنت را نمی کاهند، نه. از تو برج زهرمار می سا...

یه مورچه تو آشپزخونه گم شده.خانواده‌ش جاش گذاشتن ، داره گری...

هی دستهایت را حلقه می‌کنی دور خیال تنش ، سفت می‌فشاری تن نرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط